سرنوشت پارت ۱

وقتی خورده شیشه های سرنوشت

تصمیم می‌گیرند مجدد هم را

در آغوش بگیرند تغدیر بسیاری تغییر میکند

زیرا بدون اینکه دستان خداوند آن هارا

لمس کنند خودکفایی را آغاز کردند

اما این چه تاثیری بر آینده دروغین یا

راستین جدید آنها دارد .......؟؟؟؟؟

اگه دنبال چیزای happy یا love یا funny

هستی باید بدونی اینجا از این چیزا خبری

نیست البته شوخی کردم هست ولی نه

اونجوری که فکرشو میکنی..... پس

اگه الان پشیمون بشی مشکلی نیست ولی

اگه الان وارد بشی دیگه نمی تونی ازش

خارج شی ......

گول این پارت رو نخور

به هر حال خوددانی

......

دختر مو طلایی تیر خورد ...!

چیزی که در ذهن شدو نقش بسته بود

لحظه دردناک مرگ ماریا بهترین دوستش و

عشق نصف نیمه اش....

در حالی که کادو تولد سوخته ماریا در

دستش جا خوش کرده بود

رژ هم با لبخندی تلخ با او هم دردی می‌کرد

رژ که اصلا دختر اهل غمخواری نبود

با دلتنگی شدو هم دردی می‌کرد ولی اگه

هر کدوم از ما اینجا بودیم

الان یکی میزد پس کمرونو راهی کافه مون

میکرد

عجایب خلقت= رژ

از اون سر داستان کریم که عروسی داشت

خریدارشو کرده بود

آقا دامادم بیچاره کرده بود .....

لج امی در اومده بود چون سونیک حتی

نمی تونست واسه عروسی بیاد

مجبور شده بود بره آلمان واسه جاسوسی

از کارخونه ساخت تجهیزات

تا الان ۲۳ تا از تجهیزات دانش آموزای

سازمان سوخته بود و خدا رو شکر آسیب

جدی ندیدن

سونیک بلاخره تصمیمش

گرفته بود می خواست بیاد ولی به امی

هیچی نگفته بود ....

هفته دیگه بلاخره این ازدواج سر می‌گرفت

اما کاش بخت بقیه هم همین طور راحت و

زود باز بشه و عین رژ فشار نخورن

رژ خودش عاشق ماریا بود دختر مهربون و

خوشگلی که دوست خیلی صمیمیمون بود

اما وقتی رفت به ارک تا برای ماموریت

پدر بزرگش بهش کمک کنه تیر خورد

پرتال جهنم ...... چیزی که روش کار میکردن

و به یکباره ماریا و پدربزرگشو کشت

شدو رو زخم خورده و رژ دلگیر کرد ....

درسته رژ مثل شدو اونجا نبود ولی تک تک

لحظاتشو به خاطر می‌آورد دوربینی که

روبه روش پخش می‌شد لحظات فجیع

حمله اونا به ماریا رو نشون میداد ...

رژ اگر چه خیلی از شدو خوشش میومد

ولی راضی نبود که ماریا قربانی عشق او

شود

شدو با عصبانیت تمام راه به سمت خونه

سونیک گرفت ....

غیر منطقی نیست سونیک به اونا توی ایده

پروژه خیلی کمک کرد ساخت پرتال برای به

دست گرفتن سرنوشت ، آینده ، بُعد و ابعاد

و.....

ولی به خاطر بلایی که سرشون اومد اسمش

به پرتال جهنم تغییر کرد...

اینقدر از مرگ ماریا

ناراحته که مطمئنا سونیک رو میکشه

دوستی اونا اینطوریه سونیک سعی میکنه

شدو رو ناراحت نکنه ولی در نهایت نمیشه

تا ابد راضیش نگهداره

رژ هر چی سعی میکنه هم نمی تونه شدو

رو نگه داره اما انگار شدو قصد دیگه ای داره

می خواست به دردناک ترین حالت ممکن

بکشتش خب چطوری الان بهت میگم

رژ: شدو دیوونه شدی ؟؟؟

شدو : باید بکشمش .....

رژ: از قصد که اینکارو نکرده

فقط می خواست بهشون کمک کنه

شدو : من از اولشم میدونستم اومده تا

بدبختم کنه

رژ : شدو فقط بهم قول بده نکشیش

شدو : نمی تونم

رژ : قول بده تا از جادوی سیاه مادرت

استفاده نکنی

شدو : زدی تو خال

رژ : اگه از جادوی سیاه استفاده کنی

اِلای=Allay

( :همون الیکا ولی خب مثلا اومدن یه

اسم خوشگل تر روش بزارن )

خشمگین میشه ...

(ولی یه چیزی من چه شباهتی به اون

فرشته کوچولو های آبی تو ماینکرفت دارم

؟؟

نه شوخی کردم عاشقشونم منم یکی از

اونام)

Allay : معلومه شدو رو با بمب اتم میترکونم

جادوی سیاه برای کسی که خودشو واسه

دوستیتون میکشه و همیشه اون طرف بساز

داستانه ؟؟؟ و شما فقط با منت دوستی رو

ادامه میدی؟؟؟

جنازه ها!: سرنوشت , الیکا
[ 2025/10/30 ] [ 1:25 PM ] [ 𝒜ℓ𝒾𝓀𝒶 ] [ ]
آخرین چیزی که اینجا اومده